چه بی تابم چه غمگینم
|
|

نمی دانی چه دلتنگم
چه بی تابم چه غمگینم
چه تنهایم
تو را هر شب صدا کردم
نمی بینی
نمی خوابم
بیا تا باورت گردد
که بی تو کمتر از خاکم
ولی با تو به افلاکم
بیا با آرزوهایم بسازم خانه ای در دل
سراغم را نمی گیری مگر بیگانه ای با من؟
|
عشق يعني قطره دريا شدن
|
|
خدایــــــــا.....
از عمر من انچه هست بر جای
بستان و بر عمر دوست افزای

عشق يعني همچو من شيدا شدن
عشق يعني قطره دريا شدن
عشق يعني يک شقايق غرق خون
عشق يعني درد محنت در درون
عشق يعني سوز ني آه و شبان
عشق يعني معني رنگين کمان
|
خیلی ها می گن خزون غمگنه وبوی تازگی نمیده امااشتباه می کنن
چون پاییز همون بهاره که عاشق شده ورنگش زردش
دگر برای عاشقی کسی خطر نمی کند
دگر برای عاشقی کسی خطر نمی کند
به شهر اضطراب دل کسی سفر نمی کند
دراین شب سیاه غم که بیم مرگ می رود
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
زرنگ تیره آنچنان گرفته قلب وروحمان
که کس برای مرده هم سیاه برنمی کند
اگر تبربه دست من بیفتد آشنابدان
تبربه ریشه ای زنم که باربر نمی کند
چگونه وعده می دهی که می رسم به عافیت
خدا خدای هر شبم خدا اثرنمی کند
به عمر خود ندیده ام که عاشقی کند کسی
چرابرای عاشقی کسی خطر نمی کند
من آن غریبه ی دیروز وآشنای امروز وفراموش شده ی فردایم امروز
می نویسم تادرفراموشی فردا یادم کنی .

|
|
محمد يا کوه غرورم
خیلی اصرار داشتی نگاه پر رمزت را ببینم و بخوانم حرف دلت را. و من هربار که نور
چشمانت را روی چهره ام می دیدم نگاهم را می دزدیدم و آن لحظه فقط خدا از دلت خبر
داشت که چه می گذرد از آن قلب رئوفت ای معبودم.
در سینه ام بلوایی برپاست. درونم را برای یافتن علتش جستجو کردم. در درونم همه جا
ردپایی از آن علت بود. به دلم مراجعه کردم و علت اصلی را که عشق همه این ردپاها بود
یافتم. مثل همیشه علتش تو بودی ای کوه غرورم.

گل معطر وجودت تاب و تحمل دل نازک مرا برده و از خود بی خودم کرده. می خواهم
آفتابت باشم ، آفتابی بی غروب و همیشه تابان تا که هر لحظه ببینمت و از وجودم ارزانیت
کنم و گرمای قلبم را نثارت. چون محتاج گرمای نگاهت هستم ای ..........

|
نظرات شما عزیزان: